کوله‌پشتی در گرند کنیون، از لبه تا کف و پشت

فهرست مطالب:

کوله‌پشتی در گرند کنیون، از لبه تا کف و پشت
کوله‌پشتی در گرند کنیون، از لبه تا کف و پشت

تصویری: کوله‌پشتی در گرند کنیون، از لبه تا کف و پشت

تصویری: کوله‌پشتی در گرند کنیون، از لبه تا کف و پشت
تصویری: واقعا رفتم جزیره لختیها لخت مادرزاد شدم 2024, نوامبر
Anonim
منظره ای با زن جوانی که روی صخره ایستاده و به آب فیروزه ای رودخانه کوچولو کلرادو در نزدیکی تلاقی آن با کلرادو در اعماق پایین در گراند کانیون، گراند کانیون، آریزونا، ایالات متحده آمریکا می اندیشد
منظره ای با زن جوانی که روی صخره ایستاده و به آب فیروزه ای رودخانه کوچولو کلرادو در نزدیکی تلاقی آن با کلرادو در اعماق پایین در گراند کانیون، گراند کانیون، آریزونا، ایالات متحده آمریکا می اندیشد

وقتی مجبورید همه چیز را تقریباً 30 مایل روی پشت خود حمل کنید، در مورد اینکه چه چیزی می خواهید بخرید و چه چیزی را باید پشت سر بگذارید واقعاً انتخاب می کنید. آب، غذا، چادر یک نفره، کیسه خواب، پد خواب، کرم ضد آفتاب، چراغ جلو - اینها ضروری هستند. میله های کوهنوردی، کلاه، جوراب های پشمی اضافی، دستمال توالت - اینها باید در کوله پشتی شما نیز باشند. با تعویض اضافی لباس های روزانه خود را خسته نکنید زیرا تعریق و گرد و غبار فوراً آنها را اشباع می کند و ارزش اضافه وزن را ندارد. دئودورانت، صندلی های کمپینگ، برس مو - این اقلام فقط شما را سنگین و سنگین می کنند.

من صبح زود در ماجراجویی بزرگم از خواب بیدار شدم تا همه وسایلم را مرتب کنم. همه چیزهایی را که فکر می‌کردم برای سفر به آن نیاز دارم را با دقت گذاشتم و سپس وسایل را در کوله‌پشتی سبز غول پیکرم گذاشتم. قرار بود اینقدر سنگین باشه؟ من از قبل تمرینات بدنی انجام داده بودم، تمرینات کاردیوی خود را از طریق دویدن های طولانی، وزنه زدن و هزاران کرانچ انجام داده بودم، اما هرگز به ذهنم خطور نکرد که هنگام پیاده روی چندین مایل در یک مسیر، حمل یک کوله پشتی سنگین را تمرین کنم. امیدوارم آماده شده باشمکافی. آیا زانوهای من که یکی از آنها در گذشته آسیب دیدگی و جراحی ACL را تجربه کرده بود، می توانست این مشکل را تحمل کند؟ در واقع من هرگز قبلاً در مسافت های طولانی کوله پشتی نکرده بودم.

ستون فقرات من در فضای باز در مونتانا شکل گرفت، زمانی که کودک بودم، در جنگل های مخروطی پر از صنوبر و صنوبر همیشه سبز کمپینگ می کردم، و من با پیاده روی غریبه نیستم، اما چند روز در صحرای گرم کوله پشتی می کردم. نزول 5760 فوتی و صعود بعدی 4500 فوتی برای من ماهی جدیدی بود که باید سرخ کردم. ناخن های پایم را کوتاه کردم تا در مسیر از دست ندهم، باندانای مورد علاقه ام را به قسمت بیرونی کوله پشتی ام بستم، چیزی شبیه وزنم در آب خوردم، سپس با یک دم تند از لابی منزلم گذشتم. هتل، سر بلند، آماده برای چیز جدید.

سالانه میلیون‌ها گردشگر از پارک ملی گرند کانیون بازدید می‌کنند، اما تنها درصد کمی از آن در زیر لبه فرو می‌روند. نزدیک بود گراند کنیون را طوری ببینم که اکثر بازدیدکنندگان هرگز آن را ندیده اند. من با دو راهنمایم و یک گروه هشت نفره زن ملاقات کردم و با یک ون از فلگستاف حرکت کردیم که از منطقه رزرواسیون ناواهو و صحرای نقاشی شده عبور می کرد. سفر انفرادی مزایای خود را دارد - شما مجبور نیستید سفر خود را بر اساس علایق یا برنامه های دوستان یا خانواده خود برنامه ریزی کنید، و به عنوان یک فرد درون گرا، سفر به تنهایی (یا، مانند این بار، با گروهی از غریبه ها) من را به چالش می کشد تا از بیرون خارج شوم. مناطق راحتی من یا روابط آشنا.

با هم، می‌خواستیم یک پیاده‌روی چهار روزه را آغاز کنیم، از حاشیه شمالی در مسیر کیباب شمالی شروع کنیم، ۱۴ مایل پیاده‌روی کنیم تا به مسیر فرشته روشن برویم، سپس ۹.۶ مایل دیگر را طی کنیم.قبل از رسیدن و صعود به حاشیه جنوبی. ما در سه اردوگاه می‌مانیم و از کنار فانتوم رنچ (تنها اقامتگاه زیر لبه) می‌گذریم و همه اینها در حالی است که دو میلیارد سال تاریخ را کاوش می‌کنیم. ساده است، درست است؟

کوله پشتی، لبه به لبه
کوله پشتی، لبه به لبه
آبشار ریبون، پارک ملی گراند کانیون
آبشار ریبون، پارک ملی گراند کانیون
نقطه فلات
نقطه فلات
مناظر فراوان، پارک ملی گرند کانیون
مناظر فراوان، پارک ملی گرند کانیون
کوله پشتی در گرند کانیون
کوله پشتی در گرند کانیون

روز اول

نقطه شروع ما ارتفاع عظیم 8000 فوت از سطح دریا خواهد بود. به راحتی می توان فهمید که چرا گرند کانیون توسط مردم بومی آمریکا به عنوان یک مکان مقدس در نظر گرفته می شود، زیرا هزاران فوت در اعماق شکم فرو می روید، تشکیلات زمین شناسی گذشته که طی هزاران سال توسط رودخانه عظیم کلرادو شکل گرفته اند. این یک تجربه سر به فلک کشیده و وارونه، پیاده روی در زیر یک لبه کاملاً مشخص است. این مانند طلسم کردن یا راپل زدن به درون غاری است که زمین و آسمان در آن بالا قرار دارند. بعلاوه، چیزی که در زیر قرار دارد، هیچ شباهتی به چیزی ندارد که وقتی در لبه‌ی محیط ایستاده‌اید، می‌بینید. ممکن است فکر کنید که گراند کنیون خشک و بی ثمر است و فقط سایه‌های بنفش و آبی را در بر می‌گیرد، زندگی صفر یا هر چیزی که زمرد است را در بر می‌گیرد، اما اشتباه می‌کنید.

هنگامی که از مسیر کیباب شمالی پایین آمدیم، هفت مایل پیاده‌روی می‌کردیم و در حین آزمودن ریزش زانوهایمان برای فرود ۴، ۱۶۰ فوتی، متوجه دره‌های نمایشی، گیاهان آوندی، صخره‌های بلند، و لایه‌های لایه‌ای شدیم. زمین شناسی طبقه بندی شده چند رنگ با قدمت 1.8 میلیارد سال پیش. درست قبل از غروب آفتاب به کمپ کاتن وود رسیدیمبعد از اینکه چادرم را زدم و کوله ام را بالا آویزان کردم تا از موجودات و حشرات مهاجم جلوگیری کنم، به سمت نهر فرشته روشن رفتم و پاهای برهنه ام را در آب خنک فرو بردم. خوشبختانه آب آشامیدنی در دسترس بود (من فهمیدم که این همیشه درست نیست، و باید برای تصفیه و فیلتر کردن آب نهر آماده شود)، و همانطور که آنجا نشسته بودم، پاهای فرسوده ام را دراز کردم و پاهایم را روی رودخانه گرد ماساژ دادم. صخره ها، خانواده ای از گوزن ها به چشم آمدند. به این فکر می کردم که این موجودات چقدر باید انعطاف پذیر و مقاوم باشند تا در چنین محیط مهیبی زنده بمانند. با خزیدن به چادرم، پس از یک روز طولانی پیاده روی چالش برانگیز، مانند یک ملکه دره خوابیدم.

روز دوم

در حالی که خورشید دیوارهای دره‌های زنگ‌زده‌ای را روشن می‌کرد، اردوگاهم را جمع کردم و بار دیگر در مسیر راه افتادم. نقطه برجسته روز پیاده روی جانبی ما به سمت آبشار ریبون بود که در سمت شمالی رودخانه کلرادو در گوشه ای مخفی قرار دارد. با نزدیک شدن به آبشارهای 100 فوتی که دو استخر، بهشت نقاشان، ایجاد می‌کنند، می‌توانید تغییری را در هوا حس کنید. کفش‌های پیاده‌روی‌ام را به صندل تبدیل کردم و پشت آبشار پیاده‌روی کردم تا یکی از زیباترین مکان‌ها را در کل دره تجربه کنم.

پایین آبشار دارای دهانه ای است و وقتی داخل آن می خزید، پله های ناهموار به سمت سوراخ طبقه دوم پوشیده از خزه بالا می روند. سرم را از ساختار مرکب بیرون آوردم و اجازه دادم آب چکاننده غنی از مواد معدنی تازه مرا خنک کند.

Botton of Ribbon Falls
Botton of Ribbon Falls

بعد از بازی در Ribbon Falls، بسته سنگینم را دوباره پوشیدم، چکمه هایم را بستم و به سمت پایین رفتم.مسیر خاکی باریک، از کنار صخره‌های شیست سیاه ویشنو. این بخش از مسیر The Box نام دارد و به خاطر گرم بودن بسیار معروف است و گرما را تا عصر حفظ می کند. علائم هشدار دهنده با تصاویری از کوهنوردانی که استفراغ می کنند، نصب شده است که برای مقدار آبی که برای پیاده روی نیاز دارند آماده نیستند. وقتی به سمت کمپ فرشته روشن، خانه‌ام برای شب پیش می‌رفتم، از لباس‌های خیس و باندای خیس‌شده‌ام سپاسگزار بودم.

قبل از برپایی کمپ، به مزرعه فانتوم مملو از صخره‌ها، اقامتگاهی تاریخی، درست در کنار برایت آنجل کریک، نیم مایلی از محل کمپ خود، رفتم. فانتوم رنچ که فقط با پای پیاده، قاطر یا رودخانه قابل دسترسی است، بسیار دورافتاده و قابل توجه است. من یک IPA فرشته روشن سفارش دادم و برای پسرانم که در خانه برگشته بودند کارت پستال نوشتم که در نهایت در یک کیسه زین که به یک قاطر وصل شده بود از دره بیرون می آمدند.

منطقه پر از درخت کاتن‌وود در اطراف اردوگاه برایت انجل، جایی که دلتای رودخانه برایت آنجل کریک را با رودخانه کلرادو ادغام می‌کند، خلوت‌گاهی دلپذیر است. چادرم را کنار دیوار دره‌ای چشمگیر برپا کردم، شکمم را با شام پر کردم و بعد بطری آبم را بیرون آوردم تا دندان‌هایم را مسواک بزنم. متوجه یک تار نسبتاً بزرگ در کنار چادرم شدم و وقتی برای بررسی بیشتر به آن خم شدم، یک عنکبوت سیاه براق با شکل قرمز متمایز ساعت شنی را روی شکمش دیدم. آن شب چادرم را کمی به دوستان کوهنوردی جدیدم نزدیکتر کردم و از بیوه سیاه دور شدم.

روز سوم

ماجراجویی‌های صبح روز بعد، من را از رودخانه کلرادو روی یک پل فلزی خاکستری، به سمت یک سربالایی می برد. کنار دره را بغل کردمهنگامی که مسیر باریک می‌شد و مسیرهای شیب‌دار را یکی پس از دیگری تا نقطه‌های چشم‌انداز خیره‌کننده بالا می‌برد. ابرهای متورم سایه‌های جادویی و سرگیجه‌آوری را روی شکاف زیر ایجاد کردند. یک آبشار کوچک در نزدیکی آن دوش آن روز خواهد بود. از میان یک سایت باستان‌شناسی حفاظت‌شده پیاده‌روی کردیم، جایی که بقایای (تکه‌های سفال شکسته و آجرهای سفالی) از غارنشینان سابق وجود دارد. ما مارمولک‌های قهوه‌ای، سنجاب‌های کوچک و پرندگان متعددی را در طول مسیر مشاهده کردیم. به زودی به باغ های هندی رسیدیم، واحه ای به قدری زیبا که باورش سخت است که حتی در شکاف وجود داشته باشد.

آن عصر، ما به پیاده‌روی 1.5 مایلی به پلاتو پوینت، بهترین مکان در گراند کنیون رفتیم تا "اووو" و "آههه" بر فراز غروبی طلایی، که مشرف به خطوط زیگزاگ بود. حک شده در کنار تنگه ای که قبلاً در آن پیاده روی کرده بودیم. نورهای چشمک زن از طرف گردشگران از لبه بالا ظاهر شد، که باعث شد احساس کنم حدود یک میلی متر قد دارم. وقتی هوا شروع به تاریک شدن کرد، چراغ‌های جلو را روشن کردیم و به سمت باغ هندی برگشتیم. اگر می خواهید شنوایی خود را آزمایش کنید، در تاریکی در یک مسیر خاکی باریک ناآشنا به پیاده روی بروید. حواس من در حالت آماده باش بود و در تاریکی تلاش می کردم تا اشکالی را تشخیص دهم و صدای ترش چکمه ها روی خاک تقویت می شد.

گوسفند کوهی آمریکایی
گوسفند کوهی آمریکایی

روز چهارم

آخرین صعود 3000 فوتی در آخرین روز ماجراجویی من، از همه ارزشمندتر خواهد بود. بدن من مورد آزمایش قرار گرفت و فرسوده شد و با سرعت و فعالیت بدنی راحت بودم. با وجود اینکه صعود چالش برانگیز بود، ما استراحت های زیادی برای میان وعده و آب گرفتیمو زمانی را صرف عکس گرفتن کرد و در عین حال مناظر سورئال را جذب کرد.

داشتیم به قله نزدیک می شدیم که یک گوسفند بیگورن صحرا را دیدیم که مسیر خود را بالا می برد. صخره ای شیب دار در یک طرف ما بود و یک افت شدید در طرف دیگر، به این معنی که باید دیوار را با کوله پشتی های غول پیکرمان در آغوش بگیریم تا این جانور سالم بگذرد. قوچ شاخ‌های پیچ‌خورده‌ای داشت که در کناره‌های سرش پیچیده شده بود و با تیله‌هایی برای چشم، تقریباً تاکسیدرم به نظر می‌رسید. وقتی به گروه ما نزدیک شد، روی لبه پر از صخره ظاهر شد و با بیشترین لطفی که تا به حال از یک حیوان وحشی از نزدیک دیده بودم از کنار ما گذشت.

قاطرها با سواران در بالا آمدند و در حالی که به سمت لبه می رفتیم از کنار ما گذشتند. هر چه به قله نزدیکتر می شدیم با گردشگران بیشتری روبرو می شدیم. من نمی توانستم کثیف تر از این باشم. چند روزی بود که با صابون حمام نکرده بودم، و بدنم سخت کار می‌کرد، عرق می‌کرد و در مسیر پیش رو پیچ و تاب می‌خورد. هر بار که یک کوهنورد از مسیر من عبور می‌کرد، به نظر می‌رسید که آن‌ها تند بودند، با عطرها، شامپوهای معطر، و رایحه‌های غیرطبیعی که به مشامم هجوم می‌آوردند.

رسیدن به اوج، برداشتن آخرین گام، موفقیتی باورنکردنی بود. حتی اگر قبلاً دو بار گراند کانیون را دیده بودم، یک بار با شوهرم قبل از ازدواج و یک بار با سه پسرم زمانی که برای پیاده روی خیلی کوچک بودند، دیدن آن از درون روده‌اش تجربه‌ای بود که احساس می‌کردم بسیار سپاسگزارم. دارند.

منتظر ماجراجویی نباشید. از اینکه کمی خاک زیر ناخن هایتان قرار بگیرد نترسید. و همانطور که جان مویر یک بار گفت: "به قلب طبیعت نزدیک باشید … و شفاف شویدهر چند وقت یکبار دور شوید و از کوهی بالا بروید یا یک هفته را در جنگل بگذرانید. روح خود را تمیز بشویید."

اکنون وقتی در یک لبه می ایستم و به لبه دیگر آن سوی دره خیره می شوم، کار بزرگ خود را به یاد می آورم، جایی که به خودم - جسم و روح - آن هدیه گذراندن وقت در طبیعت را دادم..

توصیه شده: