چرا هر والدینی باید با فرزندان خود سفرهای فردی داشته باشد

فهرست مطالب:

چرا هر والدینی باید با فرزندان خود سفرهای فردی داشته باشد
چرا هر والدینی باید با فرزندان خود سفرهای فردی داشته باشد

تصویری: چرا هر والدینی باید با فرزندان خود سفرهای فردی داشته باشد

تصویری: چرا هر والدینی باید با فرزندان خود سفرهای فردی داشته باشد
تصویری: ۱۳ اشتباه بزرگ در تربیت فرزند | دکتر هلاکویی 2024, نوامبر
Anonim
نمای عقب مادر و پسر با کوله پشتی پیاده روی در جنگل
نمای عقب مادر و پسر با کوله پشتی پیاده روی در جنگل

به عنوان یک سفرنامه نویس، که اغلب به تنهایی در سراسر جهان جست و جو کرده است، یک چیز را با اطمینان می دانم: تجربیات وقتی با دیگران به اشتراک گذاشته می شوند معنادارتر و ارزشمندتر می شوند. می‌توانید عکس‌ها و داستان‌هایی را به خانه بیاورید و به خانواده خود بگویید که بازدید از برج خلیفه دبی، بلندترین ساختمان جهان، چگونه بود. می توانید سعی کنید توضیح دهید که سرگردانی در گوا گاجه بالی، غار فیل، در تاریکی چه حسی دارد. می توانید وحشتی را که وقتی در مسیر پیاده روی در سوئیس گم کردید و نقشه نداشتید، احساس کردید. در نهایت، خاطرات شما تنها مال شماست.

سفر انفرادی باارزش و ارزشمند است، اما سفر با خانواده کار مورد علاقه من است و ما ماجراهای بی شماری داشته ایم. سه پسر من هر کدام با یک کشتی گیر سومو 400 پوندی در ژاپن دست و پنجه نرم کردند. ما پنج نفر به اینتی پانکو، دروازه خورشید، پیاده روی کردیم و ماچوپیچو در پرو را شگفت زده کردیم. و همه در کلرادو رفتیم قایقرانی در آب سفید. سفر با فرزندانم چیزی است که من به عنوان یک پدر و مادر به آن افتخار می کنم. پسران من به انسان‌هایی متفکر با دیدگاهی جهانی تبدیل شده‌اند که با افرادی از سراسر جهان با عقاید، زمینه‌های اقتصادی و توانایی‌های فیزیکی متفاوت آشنا شده‌اند.

سفر خانوادگی
سفر خانوادگی

کوچولوهای مندر سفر ناراحت، خسته و ترسیده اند. آنها در طول زلزله در اوزاکا در یک درب مخفی شده اند، پدرشان را دیده اند که سینه را فشار می دهد و دهان به دهان به یک زن مسن می دهد که در خط تاکسی سقوط کرده بود، در یک مسیر پیاده روی از هم جدا شده بود و تا 20 سال راه رفته بود. مایل در یک روز همه چیز در سفرها اشتباه شده است، پروازها لغو شده اند، برنامه ها از ریل خارج شده اند. فرصت‌هایی برای یادگیری از طریق کشمکش‌ها و ناامیدی‌ها وجود دارد، گفت‌وگوهای عمیق‌تری در مورد آنچه در جهان اتفاق می‌افتد، برای درک اینکه چگونه اعمال ما بر دیگران تأثیر می‌گذارد، و نحوه عملکرد ما به عنوان یک خانواده، از نقطه A به نقطه B وجود دارد..

سه پسر من مانند یک توله سگ هستند که دائماً در یک توده بازیگوش غوغا می کنند و وقتی یک توله سگ را از مدار بسته بیرون می آورید اتفاقی جادویی می افتد. متوجه می‌شوید که فرزندتان که با شما به صورت انفرادی سفر می‌کند، عقاید، تفکرات و رفتارهای کاملاً متفاوتی نسبت به زمانی که او بخشی از خوشه کوچک وحشی عادی خود است دارد. وقتی فقط یک نفر دیگر را در نظر بگیرید، تصمیمات سفر با هم و با در نظر گرفتن منافع مستقل گرفته می‌شود.

من این فرصت باورنکردنی را داشته ام که در حین کاوش در مقاصد در سراسر کشور و کشورهای مختلف در مورد هر یک از فرزندانم به عنوان فردی بیاموزم. و البته، با افزایش سن و بزرگتر شدن، عبور از نقاط عطف در حالی که درک پیچیده تری از جهان به دست می آورند، تغییر می کنند. کودک شش ساله ماجراجو، پرحرف و احمق شما ممکن است به یک نوجوان پیش نوجوان درونگرا و محتاط تبدیل شود. سفر استفرصتی برای تماس با فرزندتان، ملاقات با آنها در جایی که هستند، و روابط خود را تقویت کنید.

وقتی با یک پسرم سفر می کنم، به او پول می دهم که در حال آموزش روزنامه نگار باشد. او به ازای هر سوالی که از راننده تاکسی، خدمتکار، سرور، کارمند موزه، مغازه دار، بچه هایی که کنار فواره بازی می کنند بپرسد، یک دلار به دست خواهد آورد. اگر بخواهد مقداری پول در جیب به دست بیاورد تا در سفر ما خرج کند، باید ارتباط چشمی برقرار کند و شجاعت تعامل با غریبه‌ها و آگاهی از شهر، حرفه یا دیدگاه آنها را به دست آورد. اغلب این سؤالات زمانی مطرح می‌شوند که من قبلاً با دیگران چت می‌کنم، اما تا زمانی که ارتباط برقرار باشد، مهم است.

سفر با فرزند وسطی

پسر وسط من، سیج، بی‌باکترین مسافر است و معمولاً می‌توانید او را وادار به انجام یا خوردن هر کاری کنید. یک بار، زمانی که در هاکون، ژاپن منتظر حرکت قطارمان بودیم، سیج (10 ساله) متوجه شد که یک ماشین پر از زنان سالخورده ژاپنی از قطار او را تماشا می کند که منتظر حرکت در جهت مخالف است. به جای اینکه به پاهایش نگاه کند یا خجالت بکشد، دست تکان داد و بوسه زد. زنان خندیدند، دهان خندان خود را پوشاندند، سرهای خود را به عقب انداختند و به عقب تکان دادند.

اولین سفری که فقط با سیج انجام دادم زمانی که او هفت ساله بود به سانفرانسیسکو بود. او با لبخندی بی دندان قهقهه زد در حالی که ما بر فراز پل گلدن گیت در طبقه بالای یک اتوبوس تور دو طبقه قرمز پرواز کردیم. ما پشت میله های زندان در جزیره آلکاتراز عکس گرفتیم. خرید در Lefties، فروشگاهی پر از کالاهای خوب که برای افراد چپ دست در Pier 39 ساخته شده است. جلوی تله کابین ژست گرفتدر پاول و بازار؛ مردی را دیدم که در نزدیکی میدان گیراردلی در حال شنا کردن با یک اسپیدو بود. در خیابان لومبارد، یکی از کج ترین خیابان های جهان قدم زد. از موزه موم مادام توسو بازدید کرد. از هنر گرافیتی در گوشه هایت و اشبری شگفت زده شد. صفحات ورق کتاب های معروف City Lights Booksellers & Publishers. سکه ها را در ده ها بازی آرکید قدیمی با سکه در The Musée Mécanique قرار دهید. و درختان غول پیکر در مویر وودز را در آغوش گرفت.

سانفرانسیسکو
سانفرانسیسکو

پس از خداحافظی با کارگران در کارخانه کوچک گلدن گیت فورچون، واقع در کوچه ای باریک در محله چینی ها، زنی مسن با ستون فقرات خمیده و دسته های زیر بغل به ما نزدیک شد و از ما پرسید که تولد ما کی است. او به ما گفت که حیوان زودیاک سیج موش است و مال من اسب است و به همین دلیل هرگز با هم کنار نمی آییم. آن روز یاد گرفتیم که باید مسئول سرنوشت خود باشیم، هرگز پیوند خود را بدیهی ندانیم، و با دیگران مهربان و محترم باشیم، حتی اگر به فلسفه‌های آنها نپردازیم.

سفر من با کوچکترین پسرم

اولین سفری که با کوچکترین پسرم، کای انجام دادم (بدون احتساب بازدید از مونتانا برای دیدن مادربزرگش در دوران نوزادی) به اسکاتسدیل، آریزونا بود، زمانی که او فقط پنج سال داشت. کای ساعت‌ها در استخر The Phoenician با یک دوست جدید شنا کرد و وقتی قرار بود برویم، صدای او را شنیدم: "صبر کن، تو دختری؟!" ما در طول چای عصرانه ساندویچ های انگشتی و دسرهای کوچک می خوردیم، مهارت های خود را در ذوزنقه امتحان می کردیم و از بازی در صحرای اطراف پر از کاکتوس ها لذت می بردیم. کای ساختهدستبندهای آب نباتی و غذا دادن به اردک‌ها در باشگاه بچه‌ها در حالی که من در آبگرم درمان می‌کردم.

پیاده روی در آریزونا
پیاده روی در آریزونا

مهمترین اتفاق آخر هفته برای من ماجراجویی در مسیر Cholla در کوه Camelback بود. کای نمی‌خواست پیاده‌روی کند و من را مجبور کرد تا طول جاده‌ای را که باید از هتل تا سر مسیر پیاده‌روی می‌کردیم، که حدود نیم مایل بود، به او برسانم. از اینکه او برای چنین پیاده روی آماده نیست و با گریه تمام می شود، عصبی بودم، اما وقتی پسر کوچکم صخره ها را در چشم انداز بیابان دید، نتوانستم سرعتش را کم کنم. او با سنگی که فکر می‌کرد شبیه سر دایناسور است ژست گرفت، به گل‌های زرد کوچکی که لبه مسیر را پوشانده بودند اشاره کرد و وقتی به بالای آن رسیدیم ماهیچه‌هایش را خم کرد.

ماجراجویی به اشتراک گذاری با قدیمی ترین من

بزرگترین پسرم، بریجر، زمانی که نه ساله بود با من به لاجولا و سن دیگو سفر کرد. این اولین باری بود که بدون برادرانش بود و به طرز وحشتناکی دلش برای آنها تنگ شده بود. او دائماً در سفر در مورد آنها صحبت می کرد و فکر می کرد که آیا آنها دوست دارند همه پرندگانی را که بالای سرمان پرواز می کنند، ببینند، یا اینکه آیا آنها دوست دارند فوک ها را در ساحل دریاچه La Jolla ببینند.

شهر قدیمی سن دیگو را کاوش کردیم و در طول مسیر با گوش دادن به موسیقی زنده ماریاچی از غذاهای مکزیکی استفاده کردیم. ما از فروشگاه غار در لا جولا بازدید کردیم، که در نگاه اول به نظر می‌رسد یک فروشگاه قدیمی و پر از سوغاتی است، اما با نگاهی عمیق‌تر، دری را نشان می‌دهد که به تونلی حفر شده در سال 1902 منتهی می‌شود. گذرگاهی که برای قاچاق مشروبات الکلی و تریاک در زمان ممنوعیت ایجاد شده است، به سمت پایین حرکت می کندصخره های ماسه سنگی 144 پله به یک غار دریایی که طرحی شبیه به یک مرد دارد (سانی جیم). آخرین شام ما در The Marine Room بود، رستورانی که در سال 1941 ساخته شد و از روی شن‌ها بیرون می‌آید و پنجره‌های بزرگی دارد که در هنگام جزر و مد شدید امواج را تحمل می‌کند. بریجر یک هرم شکلاتی سفارش داد و از سرور تشکر کرد.

لا جولا کوو، کالیفرنیا
لا جولا کوو، کالیفرنیا

وقتی در فرودگاه بین المللی اوهار در خانه در شیکاگو فرود آمدیم، و بریجر برادرانش را دید، به سمت آنها دوید و آنها را آنقدر در آغوش گرفت که همه به صورت انبوه روی زمین افتادند. چند روز دوری باعث شده بود قدر خواهر و برادرش را بداند که قبلاً ندیده بود. آنها در تمام مسیر خانه با هم، متحرک و با عجله صحبت کردند. توله ها دوباره به هم پیوستند.

پسران من فوق العاده رقابتی هستند و همیشه یکدیگر را در مورد اینکه چه کسی سریع تر، قوی تر و بهتر است به چالش می کشند. در حالی که ما همیشه با هم به سفرهای خانوادگی می رویم و کمی مشاجره و هرج و مرج را تحمل می کنیم، چیزی فوق العاده در سفر با یک بچه در کنار هم وجود دارد. سفرهای مادر و پسر چیزی است که فرزندانم تا زمان بزرگسالی خود به یاد خواهند آورد. نه تنها می‌توانم با هر پسری به‌طور جداگانه پیوند برقرار کنم، بلکه دو بچه‌ای که پشت سر مانده‌اند نیز می‌توانند با یکدیگر ارتباط برقرار کنند و رابطه قوی‌تری ایجاد کنند. شوهرم از این فرصت استفاده می‌کند تا در گاراژ رمپ‌های اسکیت بورد بسازد یا روی گیتار پارازیت کند یا با پسرهایی که در خانه هستند بازی‌های ویدیویی انجام دهد. گاهی اوقات باید خانواده خود را از منظری متفاوت و بعد از یک فاصله طولانی از هم ببینید تا از جایی که بوده اید و روابطی که داشته اید قدردانی کنید.توسعه یافته.

توصیه شده: